محل تبلیغات شما

ماه من

کجا دیر کرده ای باز

گل شبو به انتظار نور تو به کما رفته است

حال شب پره ها خوب نیست

باز آی

می دانم این کتاب را باز بیست بار دیگر هم بخوانم نخواهی آمد

نه می شود خوابید

نه چای یخ کرده را خورد!

کجا دیر کرده ای باز

پنجره از رقص پرده خسته شد

دل لولا به حال درِ باز سوخت

صدای خش خشِ جاروی رفتگر می آید

از ته کوچه بوی دم صبح شب را سفید کرده

دیشبِ من را نیامدی باز

هنوز هم می شود دل خوش بود به بوی بهارنارنج

بعد از این پاییز شاید به گمان تو باز آیی

و شب من را ماه شب چهارده بشوی

باشد; این کتاب را امشب بیست بار دیگر می خوانم باز.

می دانم که تو می آیی...

خود درگیری مضمن...

شهر من پر از تو شده است...

شب ,باز ,کرده ,تو ,دانم ,کتاب ,کتاب را ,این کتاب ,من را ,بار دیگر ,بیست بار

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها